در نسبت با ولایت (به بهانهی دستگیری حسین موسویان) |
یاسر انصاری
حسین موسویان دیپلمات بازرگان پیشه ی تیم مذاکره کننده ی سابق دستگیر و فعلاً با وثیقه و ریش سفیدی آزاد شده است. سیروس ناصری در خارج از کشور به دلیل تحت پیگرد بودن از فعالیت های بازرگانی اش کاسته است، گویا برخی مسئولین مذاکره و مدیران ارشد سیاست خارجی سابق نیز فعلاً به اتهاماتی مشابه گرفتارند و ممنوع الخروج. اخیراً دو نفر دیگر نیز برای ادای پاره ای توضیحات به وزارت اطلاعات فراخوانده شدند...
این اخبار چند روزی است مورد توجه رسانه هاست، اما عبرتی است شگرف بر عبرت های تاریخی ما و بهانه ای است برای کنکاشی بیشتر در وظیفه ی خواص و نسبت آنان با ولی:
1- مکه فتح شده است. رسول الله، رسول رحمت و رأفت عفو عمومی اعلام کرده است، اما از چند نفری که هجو اسلام کرده اند و دین الهی را به سخره گرفته اند نمی گذرد و فرمان به قتل آنان می دهد. یکی از آنان اما رسول الله را می شناسد و مظهریت رحمانی او را دریافته، با یکی از اصحاب، که از قضا عاقبت به خیر نیز نشد و بعدها جاسوس یهود در اسلام از کار درآمد، مخفیانه نزدیک رسول الله شد، در فرصتی مقتضی به دست و پای بزرگ مرد تاریخ افتاد و طلب عفو کرد. رسول الهی مدتی ساکت بود و اصحاب نظاره گر، او بخشیده شد و جان به در برد. پس از آنکه از مجلس رفت رسول الله فرمود، چرا او را تا قبل از عفو من نکشتید، مگر نگفته بودم هرجا او را یافتید امان ندهید، اصحاب گفتند: هلّا اَوقأتَ یا رَسول الله!؟ چرا اشاره ای نفرمودید؟ خواص اهل حق منتظر اشاره ی ولی اند، بدیهی را ندیدند و به دنبال کنایه ...
2- از داستان علی(علیه السلام) و خواص اهل حق درگذریم ... اما فاطمه (علیها السلام) حکایت دیگری است.
3- خداوند رئیس جمهور مردمی را برای انقلاب حفظ کرد، بنی صدر را خدا نگه داشت... این سخنان امام(ره) است اندکی قبل از عزل بنی صدر. بنی صدر خائن، کشور را به بیگانه می دهد. او رئیس جمهور بی لیاقت و خائنی است... این سخنان شهید آیت است در مجلس شورا همزمان با سخنان امام! او با آستین کوتاه به مجلس می رفت و ناسزای ضد امام(ره) بودن را می شنید.
امام (ره) اندکی بعد فرمود والله من از اول اینها را می شناختم، من به بنی صدر رأی ندادم. اما او چه کند که «ما» به بنی صدر رأی داده بودیم و امثال آیت اندک بودند.
4- روند پرونده ی هسته ای و مذاکرات و اعضای تیم مذاکره کننده مورد انتقاد بسیاری از اصولگرایان بود، اما در محافل خصوصی، بسیار اندک بودند کسانی که علناً با آن مخالفت کردند. مقام معظم رهبری نیز بارها از اشخاص و مدیران پرونده حمایت کردند و اقدامات آنان را کارشناسانه و همراه با دلسوزی دانستند. بسیاری از منتقدین که حداقل طیف فکری و مبانی نظری سیاست خارجی آقایان را می پسندیدند، سخنی نمی گفتند تا متقدم از ولایت و ضدولایت فقیه شناخته نشوند، آنان آستین های کوتاهی نیز نداشتند. خواص اهل حق، تحلیل خود را فدای مصلحت نمودند و باز سکوت، به جز اندکی از جوانان که هنوز مصلحت را در نمی یابند، اما «ما» رأی داده بودیم...
5- نیروهای «اصولگرا» و «ارزشی» و «انقلابی» باید بار دیگر نسبت خود را با ولی بازنگری کنند، خواص اهل حق باید دریابند که گاهی لازم است سپر ولایت باشند و تیرها را به جان بخرند، هرچند این سپر بودن مستلزم تقدم ظاهری بر امام باشد. کی در خواهیم یافت که متابعت از ولی در ایمان و نظر است و همراهی او در عرصه ی پرموج عمل گاهی مقتضی تقدم قولی و عملی است و گاهی حمایت و تأخر و البته غالباً همراهی؟ کی درخواهیم یافت که وظیفه ی پیش برد انقلاب با ماست و وظیفه ی ولی، ولایت و راهبری؟ دستور از اوست و رفتن از ما.
هنر «خواص» دفاع از ولی و آماده سازی بستر ظهور اوست. هنگامی که اقتضاء است ولی را معذور از صراحت می کند.
6- «آقا» نیز همه ی این ها از اول می شناخت و می سازد، او شاگرد خوب امام(ره) است. |
|
امروز رفته بودم دیدن یکی از دوستانم که از سرداران فعلی سپاه و فرماندهان هشت سال دفاع مقدس بوده. تلویزیون داشت تصاویر آزاد سازی خرمشهر را پخش میکرد که بهش گفتم: « آزاد سازی خرمشهر هم واقعا امر عجیبی بود! این همه نیروی عراقی تا دندان مسلح با اون پشتیبانی توپخونه و اون همه موانع و سنگر و تجهیزات، چطور نتونستند جلوی چهارتا بچه بسیجی را بگیرند؟!»
در جوابم گفت: « خدا به برکت وجود همین بچه بسیجیها، خرمشهر را آزاد کرد.این بسیجیها ایمانی در دلهاشون بود که ملائکه آسمان هم بهش غبطه میخوردند. ایمانی که باعث شد نصرت عظیم الهی برشون نازل بشه.» بعد هم این خاطره را برام تعریف کرد:
« لب جاده خرمشهر که رسیدیم، چندین تن از فرماندهان ارتش عراق اومدند و خودشون را تسلیم کردند؛ اما ما بهشون گفتیم برگردند و نیروهاشون هم با خودشون بیارند!!! دقایقی بعد، دیدیم فوج فوج نیروهای عراقی دارند به سمت ما میاند که همگی پیراهنهاشون را در آوردهاند و بالای سرشون گرفتهاند. به تعداد خودمون که نگاه کردیم، دیدیم حدود صد نفر هستیم. اما اونها همگی تو دستههای سیصد چهارصد نفری به سمت ما میومدند! بقیه نیروها هم عقب بودند و هنوز نرسیده بودند. این بود که بیم این را داشتیم که نکنه حالا که میبینند تعداد ما کمه به سرشون بزنه و بخواند کاری بکنند. اما به لطف خدا همگی به آرومی اومدند تسلیم شدند و هیچ مشکلی هم پیش نیومد. بعدا به فرماندههانشون گفتیم: اون لحظه، شما با این همه نیرو اگر دست خالی هم به ما حمله میکردید که پیروز میشدید. اما اونها جواب دادند: تعداد شماها خیلی بیشتر از ما بود و اونطور که شما ما را محاصره کردهبودید ما نه راه پیش داشتیم و نه راه پس! ما هر طرف را که نگاه میکردیم میدیدیم در محاصره نیروهای ایرانی هستیم و دور تا دور ما توسط نیروهای شما بسته شده بود! »
بعد از تعریف این خاطره، جواب سوالم را گرفتم و ناخودآگاه به یاد آیات 123 تا 127 سوره آل عمران افتادم که خداوند از راز پیروزی مسلمانان صدر اسلام در جنگ بدر پرده برمیدارد:
«و خداوند به حقیقت شما را در جنگ بدر یاری کرد و غلبه بر دشمن داد با آنکه شما از هر جهت در مقابل دشمن ضعیف بودید. پس راه خداپرستی و تقوی پیشه گیرید، باشد که شکر نعمتهای او به جای آورید. آنگاه که به مومنین گفتی آیا خداوند به شما مدد نفرمود که سه هزار فرشته به یاری شما فرستاد؟ بلی، اگر شما در جهاد صبر و ایستادگی پیشه کنید و پرهیزکار باشید، چون کافران بر سر شما شتابان و خشمگین بیایند، خداوند پنج هزار فرشته به مدد شما فرستد. خدا آن فرشتگان را نفرستاد مگر آنکه مژده فتح به شما دهند و دل شما را به نصرت خدا مطمئن کنند؛ و فتح و پیروزی نصیب شما نگشت مگر از جانب خداوند توانای دانا. تا گروهی از کافران را هلاک گرداند یا ذلیل و خوار کند که نا امید بازگردند.»
پینوشت:
1- این سنت الهی است که فرمود اگر صبر و استقامت پیشه کنید و پرهیزکار باشید شما را یاری خواهم نمود.
2- فراموش نکنیم که «جنگ هنوز پایان نیافته است.»
امام علی(ع)فرمودند:
امربه معروف ونهی ازمنکر راترک نکنیدکه اشراربرشمامسلط ودعای شمامستجاب نخواهدشد .
بسم الله الرحمن الرحیم
امروز 29/02/86 من هم به جمع وبلاگ نویسان اضافه شدم
تاچه قبول افتدوچه درنظر آید.